اشاره : در جهان امروز افراد بي شماري را مي توان يافت كه دچار بيماري افسردگي هستند. برخي از انديشمندان غربي و روان شناسان بر اين باورند كه در جهان امروز بيش از 75 درصد مردم به نوعي از بيماري افسردگي و به سخن ديگر از ديوانگي رنج مي برند. اين بدان معناست كه بيماري روحي و رواني بيشترين شمار مردمان را دربر مي گيرد و انسان بيش از آن كه دچار بيماري هاي جسمي و بدني باشد از بيماري هاي روحي و رواني رنج مي برد.
به نظر مي رسد كه برخلاف باورهاي روان شناسان، اين بيماري ها تنها به حوزه روان مرتبط نباشد و ارتباط تنگاتنگي با حوزه بيماري هاي روحي داشته باشد. به اين معنا كه مي بايست ميان بيماري هاي روحي و بيماري هاي رواني تفاوت و تمايزي محسوس قائل شد؛ چنان كه ميان بيماري هاي جسمي و رواني اين دسته بندي انجام شده است .
بيماري هاي رواني به آن دسته از بيماري هايي گفته مي شود كه با روان يعني نفس مرتبط با جسم مرتبط مي باشد و متاثر از عالم فيزيك و طبيعت بشري است و مي توان آن را در حوزه نرم افزاري جسم جست وجو كرد. به سخن ديگر روان عبارت است از عالم برزخ ميان جسم و روح. در اين عالم و نشاه كه برخي از خصوصيات روح و برخي از خصوصيات جسم در آن ديده مي شود، نشانه هايي از هر دو بعد انساني را مي توان يافت. از اين روست كه مي توان با ابزارهاي فيزيكي ولي نرم همانند تعبير قدرت نرم از آن آگاه شد و به شناخت و آگاهي نسبي آن دست يافت.
به سخن ديگر روان نرم افزاري فيزيكي و جسمي است كه در عالم برزخ قرار مي گيرد و روان شناسان مي توانند آن را با ابزارهاي نرمي بررسي و بيماري هاي آن را معالجه و درمان كند.
اما روح مقامي برتر و از حوزه فرامادي است و چنان كه قرآن تعبير مي كند از عالم خلق بيرون در مجموعه عوامل امر داخل مي باشد. از اين روست كه خداوند مي فرمايد: و يسالونك عن الروح قل الروح من امر ربي؛ از تو درباره روح مي پرسند بگو آن از امر پروردگار من است.
بيماري هاي انساني از اين رو به دو دسته بيماري هاي روحي و بيماري هاي رواني دسته بندي مي شود. بيماري روحي بيماري هايي است كه روح را از سلامت فطري بيرون مي برد و وضعيت كلي بشر را از حوزه بشريت و ماهيت بشري بودن خارج مي سازد. گاه از آن به پليدي ذاتي نيز ياد مي شود. اين دسته از بيماري ها در اين مقاله و نوشتار مورد نظر نيست و مجال ديگري را مي طلبد.
اما بيماري هاي رواني را مي توان به دو دسته تقسيم كرد؛ زيرا عوامل موثر در آن مي تواند عواملي در حوزه بيماري هاي مرتبط با جسم و فيزيك باشد و يا مرتبط به عقايد و بينش و نگرش. به اين معنا كه عوامل موثر آن مي تواند برخاسته از وضعيت جسمي فرد و متاثر از آن باشد كه با درمان هاي غذايي و دارويي قابل درمان است و يا مي تواند برخاسته از بينش و نگرش فردي باشد كه در حوزه روان شخص اثر گذاشته و امكان درمان از راه دارو نيست و مي بايست تنها با استفاده از درمان هاي عقيدتي آن را بازسازي كرد.
از اين روست كه به نظر مي رسد كه ميان افسردگي برخاسته از جسم و يا ديوانگي برخاسته از جنون و جن زدگي تفاوت گذاشت. به اين معنا كه اسكيزوفرني و يا شيزوفرني بيماري هاي رواني هستند كه مي تواند برخاسته از عوامل جسمي و يا اعتقادي باشد.
قرآن به هر دو دسته از عوامل جسمي و اعتقادي توجه داشته است. در ادبيات اسلامي و فرهنگ قرآني با بيماري هايي مواجه هستيم كه از آن به بيماري جنون ياد مي شود. هر چند كه اين تعبير فراگير است و به گونه اي با آن رفتار شده كه گويي بيماري هاي رواني برخاسته از عوامل جسمي را نيز شامل مي شود ولي در حقيقت در گذشته تنها به بيماري هايي اطلاق مي شد كه برخاسته از عوامل اعتقادي بوده است؛ زيرا در طب و پزشكي كهن از بيماري هاي رواني با خاستگاه جسم به ماليخوليا ياد مي كردند.
جنون از ماده جن در اصل به معناي پنهان ماندن چيزي از حس است. (مفردات راغب ص 203) به انسان ديوانه ازاين جهت مجنون مي گويند كه چيزي ميان عقل و نفس او مانع مي شود و عقل او را مي پوشاند.(همان ص205)
مقصود از جنون و ديوانگي در اين نوشتار معناي دوم آن است كه در آيات قرآني به شكل جنه و مس الشياطين و سعر و مجنون و مفتون و جملاتي چون يتخطبه الشيطان و استهوته الشياطين بدان اشاره شده است.
قرآن عامل اين بيماري رواني را تماس با شيطان مي داند و براين نكته تأكيد مي ورزد كه كساني كه از آموزه هاي وحياني قرآن دوري مي ورزند و خود را تحت مديريت شيطان و ابليس قرار مي دهند درمدتي زماني گرفتار وي مي شوند و شيطان مديريت روان وي را به عهده گرفته و او را به جنون دچار مي سازد. قرآن برخي از عواملي كه موجب مي شود تا شيطان امكان و قدرت چنين تصرفي را در انسان بيابد مورد تأكيد و توجه قرار مي دهد تا انسان با دوري از آن ها خود را از شر شيطان و جنون رها سازد. از مهم ترين عوامل مي توان به رباخواري اشاره كرد كه زمينه تصرف شيطان را فراهم مي آورد. درحقيقت حرام خواري و رباخواري زمينه بسيار مساعدي براي جنون است. (بقره آيه 275) در حقيقت انديشه و بينش خاص موجب مي شود تا اين گونه درمعرض خطر جنون قرار گيرد.
شيطان با نفوذ بر عقايد وانديشه هاي افراد و وسوسه كردن آنان زمينه تحير و جنون افراد را فراهم مي آورد و نمي گذارد تا شخص در سلامت شخصيت خود باقي بماند. (انعام آيه 71)
براي جنون نشانه هايي است كه افسردگي يكي از آن هاست. شخصي كه دچار جنون است در حالت عادي به سر نمي برد. تحير و سرگرداني در كارها و انتخاب ها از نشانه هاي ديگر آن است (انعام آيه 71) و پريشاني خاطر وي را رنج مي دهد (همان) گفتن سخنان ياوه و بيهوده و انتساب و ارتباط با موجودات فرابشري از نشانه هاي ديگري است كه قرآن بيان مي دارد. البته برخي از اين نشانه ها را قرآن خود به مجانين نسبت مي دهد و برخي ديگر را كافران به پيامبران نسبت مي دهند و براين باورند كه پيامبران نيز دچار جنون شده و رفتارهاي انسان هاي روان پريش و يا مجنون را درپيش مي گيرند. بنابراين از جهت تشابهي كه ميان رفتارهاي پيامبران و مجانين وجود دارد آنان نيز متهم به جنون مي شوند.
به هرحال باتوجه به اين دو دسته آيات مي توان به نشانه هايي كه براي مجانين گفته شده است دست يافت كه به برخي از آنان اشاره شده است.
البته تفاوت هايي ميان سفيه (نادان) و مجنون وجود دارد كه برخي آن را ناديده گرفته و اهل سفيه و يا سفيهان را همان مجانين دانسته اند. درحالي تفاوت ميان مجانين و سفيهان به روشني در رفتار آنان مشخص و معلوم است. شخص سفيه مي تواند به بيماري خاصي دچار شده و يا به ارث بيماري را از والدين خود بگيرد ولي جنون اين گونه نيست و شخص به جهاتي كه گفته شد تحت تأثير عواملي خاص به آن دچار مي شود. از اين رو ميان احكام مجنون و سفيه در برخي موارد مي توان تفاوت هاي محسوسي را جست و جو كرد هرچند در برخي ديگر از احكام مشترك مي باشند.
همواره دشمنان براي گمراه كردن ديگران با اتهام جنون مي كوشند عقايد و انديشه هاي ناسازوار با انديشه هاي خويش را از ميدان به در كنند. اين گونه است كه همواره پيامبران متهم به جنون مي شدند و به جهت اختلاف عقايدي با مشركان و كافران از جامعه طرد مي شدند.
توجه به آيات قرآن و اتهام هايي كه به پيامبران از سوي مشركان و كافران زده مي شد مي توان به اين نكته توجه داد كه جنون ارتباط تنگاتنگي با حوزه بينش و نگرش اعتقادات انساني دارد و بيان گفته ها و انديشه هايي كه بيرون از ساختار عادي فكر بشر است مي تواند به عنوان مهم ترين نشانه جنون از آن ياد كرد. جنون و ديوانگي امري در حوزه عقايد و بينش و نگرش است كه در برخي از رفتارها نيز نمود مي يابد. اين رامي توان از اتهام كافران و مشركان به دست آورد. به اين معنا كه شخص مجنون مي بايست كسي باشد كه باورها و عقايدهاي خاصي را مطرح مي سازد كه به نظر تحت تأثير موجودات جني است.
درحقيقت انسان هرگاه تحت تأثير موجودات جني و فرابشري قرارگيرد از عقايد وافكار و بينش هاي خاصي برخوردار مي شود كه بيرون از انديشه ها و باورهاي عادي بشر است. مشركان از آن جايي كه پيامبران را با عقايد و باورهاي بيرون بشري مي ديدند به اين باور رسيده بودند كه پيامبران تحت تأثير موجودات جني بوده و مجنون مي باشند.
قرآن بيان مي دارد كه علت اختلاف عقايدي همين طور كه ممكن است تحت تأثير موجودات جني به ويژه شيطان باشد مي تواند تحت تأثير آموزه هاي وحياني خداوند باشد و تفاوت ميان پيامبران و مجانين در اين است كه رفتارها و گفتارهاي پيامبران از و يژگي عقل پسندي و هنجاري برخوردار مي باشد و بيرون از دايره تحير و سرگرداني و اختلاف و تضاد است. اما كساني كه دچار جنون مي شوند سخنان ياوه و بيهوده و رفتارهاي نابهنجار و غيرعادي دارند و از تعادل شخصيتي و روحي و رواني نيز برخوردار نمي باشند.
جنون به جهت آن كه بيماري است كه در طول مدت و در يك فرآيند پيچيده پديدار مي شود به سادگي قابل درمان نيست؛ زيرا عواملي چون رفتارهاي ضدآموزه هاي وحياني مانند رباخواري و ارتباط با عقايد فساد و ضدبشري موجب مي شود تا شخص در تماس با شيطان و عوامل وي قرار گيرد و مجنون شود. براي رهايي اين اشخاص مي بايست نخست عقايد و بينش هاي آنان تغيير يابد و نگرش سالمي جايگزين نگرش فاسد شود. ازاين روست كه نمي توان به سادگي به درمان آنان پرداخت. البته كساني را كه از جنون ساده برخوردار مي باشند مي توان به كمك برخي از راه هايي كه در روايات بيان شده درمان كرد.
به هرحال ميان اقسام و انواع بيماري رواني و افسردگي مي بايست تفاوت گذاشت و براي درمان هر بيماري خاص از روش خاصي استفاده كرد. از آن جايي كه روان شناسان همه انواع و اقسام جنون و ديوانگي و افسردگي را يكسان تلقي مي كنند تنها از روش خاصي سود مي برند. از اين روست كه گاه درباره شخصي درمان سازنده و مفيد واقع مي شود و در شخص ديگر نه تنها سودي نداشته بلكه بر بيماري شخص مي افزايد.